عید نوروز
دخترک نازنینم٬ امسال اولین نوروزی بود که تو کنارمون بودی و خانواده ما سه نفره شده بود.... ولی موقع سال تحویل بابا مجبور شد بره بیمارستان پیش عمو محمد که داشت شیمی درمانی می شد و من و شما قم بودیم... سال تحویل باباجون و دایی رفتن حرم و من و شما و مامانی و مامان جون خونه بودیم... موقع سال تحویل کلی گریه کردم.. چون دوست داشتم اولین عید رو همگی کنار هم باشیم....
دوم عید میخواستیم بریم رودهن خونه خاله احترام و بابا رو سر راه سوار کردیم....
دو روز اونجا موندیم و بعدش رفتیم رباط.... بابا قبلاَ عیدی بچه ها رو داده بود و اصلا این عید مثل عیدهای قبل نبود ... تا دوازدهم اونجا موندیم و فقط خونه خاله منظر و عمه لیلا و دایی رفتیم... دوازدهم اومدیم قم و با مامانی و باباجون رفتیم اراک تا مامانی برن دیدن عمه ها و من هم برای بابا غذا درست کنم تا برگردیم قم و تا عروسی دایی بمونیم...سیزده بدر هم رفتیم خونه دایی رو تمیز کنیم تا هفته بعدش جهیزیه بیارن....