بیخوابی
وایییییییییی
ظاهرا زیادی تعریفت رو کردیم و زیادی خوشبین بودیم. دیشب فقط 2 ساعت خوابیدی
چشمهات رو می بستی و فکر میکردم خوابی... تا میگذاشتمت روی تخت شروع میکردی به گریه
سشوار هم فقط گریه ت رو ساکت میکرد. امشب اونم نتونست بخوابونتت. تا 8:30 بیدار بودی. کلی گریه کردم. منی که همیشه ساعت 10 خواب بودم
صبح حالم خیلی بد بود. به بیخوابی عادت نداشتم. تا 11 با هم خوابیدیم. من بلند شدم و به کارهام پرداختم ولی شما همچنان خوابیدی. امروز بابا دیر از سر کار میاد و من تا 10 شب تنهام حوصله م سر رفته......
دیشب برای بابا کلی لبخند و حرف زدی. ولی امروز من هرچی باهات صحبت کردم ، عکس العملی نشون ندادی. دختر لوووووووس من
امیدوارم شب خوب بخوابی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی