ولیمه
جمعه 14 آبان، ما تصمیم گرفتیم یه مهمونی به مناسبت حضور شما بدیم. همه تشریفات رو انجام دادیم و مهمون ها رو دعوت کردیم که از گوشه و کنار ندا اومد که شب شهادته حضرت رقیه ست و اگر میشه بذارین یه وقت دیگه.
ما هم گفتیم : ما که خبر نداشتیم . در ضمن بزن و برقص هم که نداریم یه مهمونیه. همه کارهامون رو کردیم و مهمونها دعوت شدن!!!!
خلاصه در هر صورت قرار همون 14 ام شد.
ظهرش با مامانی و بابا کلی سالاد درست کردیم. زندایی جون هم زحمت تهیه ژله رو کشید. باباجون هم میوه ها رو شست.
ساعت 7 رفتیم سالن فرهنگیان . مهمونها یکی یکی اومدن و همه چیز به خوبی پیش رفت. و خیلی به همه مهمونها خوش گذشت.
ساعت 10 مهمونها یکی یکی خداحافظی کردن و هدیه هایی هم لطف کردن. که عکسهاشون رو برات میذارم.
من داشتم وسایل رو جمع میکردم که خاله سادات گفت من پرنیا رو میبرم میدم علیرضا توی ماشین تا تو بیای. توهم گرسنه ت شده بود. شیشه درست کردم و دادم تا بابا بهت بده. بعد از خوردن شیر شروع به گریه کرده بودی. من هم از همه جا بیخبر مشغول خداحافظی با مهمونها بودم. بابا ه پیغام میده که پرنیا داره گریه میکنه به سمانه بگید بیاد ولی کسی به من نگفت. بعد از خداحافظی من داخل ماشین رفتم که بابا با ناراحتی گفت به تو هم میگن مادر بچه خودشو هلاک کرد. من هم از همه جا بیخبر تا چند روز گریه میکردم.
این هم آخر مهونی که خوشی اون رو از بین برد.
مامانی و باباجون
دایی جون و خانمش
مادر خانم دایی جون
خاله حوری دوست مامان
دایی جون مجتبی و خانمش
خاله سادات 200 ت،
خاله فخری و خاله اعظم 150 ت،
مامان جون، عمو حسن، خاله سمیه، خاله الهام 100 ت،
عمو سالار 150 تومن
دایی اصغر 70 تومن
خاله فریبا 100 تومن
خاله منظر 100 تومن
دایی مصطفی 50 تومن
خاله مهین 30 تومن
نوشین دایی 70 تومن
عمه صدیق 70 تومن
عمه فاطمه 70 تومن
شیما عمه 70 تومن
مریم عمه 50 تومن