سونوی آنومالی

5شنبه 13 خرداد ساعت 4 نوبت سونوگرافی داشتیم که هم از سلامت و هم جنسیت شما باخبر بشیم. بابایی ساعت 3 رسید قم و سریع رفتیم مطب. سر ظهر بود و همه مغازه ها بسته بودن و من باید یه شربت شیرین میخوردم. بابا یه مسافت طولانی پیاده رفته بود تا یه آب میوه ای پیدا کرده بود و یه شیشه آب طالبی گرفته بود.

وقتی برگشت هنوز مطب باز نشده بود. از داروخانه کنارش پرسیدیم که گفت چون هوا گرمه اینجا منتظر بمونید. حتما میآن. خلاصه بعد از کلی انتظار سرایدار ساختمون اومد و گفت دکتر نمیآد. حتما شماره شما رو نداشتن که تماس بگیرن باهاتون. با کلی ناراحتی برگشتیم.

وقتی رسیدیم مامانی گفت چه زود برگشتین! ما هم گفتیم نفر اول بودیم و بچه پسرههههههه......... چون تمام وسایلی که گرفته بودیم  دخترونه بود مامانی تعجب کرد و کلی خندید........... 

بعد ماجرا رو تعریف کردیم براشون

شنبه تعطیل بود و یکشنبه رفتیم برای سونو. بابا برگشته بود اراک و من با مامانی رفتم. داخل اتاق که رفتیم من همش نگران سلامتی تو بودم......که خدا رو شکر همه چی سالم بود و دختر گلممممممممم سالم و سلامت داشت توی دلم وول میخورد. دکتر که گفت دختر خانمی، خیالمون از بابت خریدها هم راحت شد و خوشحال و خندان برگشتیم...