برف ۱۴۰۱
این چند روز برف خیلی زیادی بارید. بر خلاف تصور همه که میگفتن زمستون دیگه تمام شده و کم کم هوا گرم میشه.
شما هم هر شب با بابا میرفتی پیاده روی زیر بارش برف😁.
یک شب اومدی، با قیافه ناراحت و چشمان اشکی که بابا ، پاش رو گذاشته روی بند کفشم، من روی برفها خوردم زمین، چندتا بچه بودن اونجا که بهم خندیدن....
هر قدر بابا می گفت که خودت افتادی و اون بچه ها به شما نخندیدن، راضی نمی شدی و قهر کردی😮
برف اونقدر زیاد بود که تا زانوی شما می رسید
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی