پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

پرنیان

عروسی

1397/4/22 13:18
نویسنده : s
238 بازدید
اشتراک گذاری

امشب عروسی نوه عمه فاطمه دعوت بودیم.بابا از رباط دیر اومد قم دنبالمون. رسیدیم اراک ساعت ۷:۳۰ بود. شما کلی ذوق داشتی و مدام میگفتی میریم عروسی... 

ساعت ۹:۳۰ همزمان با عروس رسیدیم تالار...

کلی ذوق زده بودی و دست منو گرفتی و بردی نزدیک سن تا عروس و داماد رو ببینی...

در کل مراسم خیلی خانم بودی و نانای میکردی...

با لباس نازی که پوشیده بودی خیلی ماه شده بودی و هر کی میدیدت میخواست بغلت کنهکنه ولی شما نمیرفتی....

قبل از رفتن هم خاله بهرامی برات اسپند دود کرد...

تا ساعت ۱۲ بیدار بودی😁 و فردا هم تا ساعت ۱۰ خوابیدی... این اولین بار بود که تا این موقع صبح میخوابیدی

پیش خودم میگم کاش عروسی دایی جون الان بود تا بلکه من هم از مراسمش چیزی متوجه میشدم😉

پسندها (5)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنیان می باشد