پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

پرنیان

9 ماهگی

نازگلکم دردونه مامان امروز نه ماهِ ت رو  با وزن ۶۷۵۰ و قد ۶۸ پشت سر میذاری💖💖 وارد ده ماهگی شدی😘😘 الان دستت رو به هرجایی که بتونی ٬ میگیری و بلند میشی... غذاهای انگشتی رو خیلی بامزه  به دهانت میذاری💖💖 نون خیلی دوست داری و سفره از دستت در امان نمی مونه😋 تا سفره پهن میشه یا میری وسط سفره میشینی و یا سفره رو برمیداری و میندازی روی سرت😂😂 ...
5 مرداد 1396

رکورد

عزیزکم سه روزه که شیر بهتر میخوری و بهتر میخوابی... نمیدونم تاثیر گهواره ست یا اینکه شیرت رو عوض کردم.... امروز در کمال ناباوری ۸۱۰ سی سی شیر خوردی🙌🙌🎉 تا حالا از ۷۰۰ بالاتر نرفته بودی.... سر غذا خوردن خیلی من رو اذیت میکنی... چند ماهه وزن نگرفتی... چندتا فوق تخصص بردمت ولی نتیجه نداد... آخری گفت این بچه ریز سرشته و ۱۲-۱۳ سالگی یکدفعه رشد میکنه... کی از این وزن ۶ کیلویی میخوای عبور کنی 😭😭
24 تير 1396

اولین رستوران

ماهک من عیدفطر بود و خاله اینا و مامانی اومدن اراک خونمون. برنامه ریزی های زیادی کرده بودیم که بهشون خوش بگذره... ولی چون فکر کردیم برای  محمدعلی و فاطمه و شما سخت میشه همه رو بهم زدیم. فقط یک شب رفتیم رستوران سنتی حجره.. جای خیلی قشنگیه... یه کاروانسرا در بازار اراک بوده در ۲۰۰ سال قبل .. اولین رفتیم هست که من و بابایی بعد از آشناییمون رفتیم ...اونموقع اسمش پارسیان بود.. حالا اولین رستورانی شد که با شما رفتیم😁     ...
9 تير 1396

۸ ماهگی

دخترکم امروز ۸ ماه ت تمام شد. با وزن ۶۶۰۰ و قد ۶۵ و هنوز روند وزن گیریت کند هست و غذا نمیخوری الان پاهات رو میکشی روی زمین و به حالت سینه خیز ٬ خودت رو به همه جا میرسونی. میتونی بنشینی و یه کم بایستی😁🙌😘..   ...
5 تير 1396

ایستادن

عزیزززززم چند روزی بود که دستت رو به میز و مبل و هرجا که میشد میگرفتی و تلاش میکردی برای بلند شدن ولی موفق نمیشدی... امروز تلاشت نتیجه داد و وقتی دستت رو گرفتی تونستی بایستی و کلی خودت ذوق میکردی و عکست رو توی آینه میدیدی😘😍😘 🎉🎉🎉 ...
3 تير 1396

آب بازی

دخترک نازنینم امروز برای اولین بار آب بازی کردی... موقع حمام داخل لگن نشستی و دستت رو توی آب میزدی و ما رو خیس کردی... خیلی لذت میبردی... البته همیشه موقع حمام آرومی.. فقط موقع لباس پوشیدن یه مقدار گریه میکنی... ولی آب بازی رو دفعه اول بود... بعدش هم اومدی و شیر خوردی و خوابیدی ...
26 خرداد 1396

اولین مروارید

دختر ناااااااااااااااااااااااازم رویش اولین دندونت مباااااااااااااااااااااااااااااااارک دقیقا 219 روز بعد از تولدت( 7 ماه و 7روزگیت) اولین مروارید سفیدت داره در می یاد. چند وقتی بود که بیقراری میکردی و همه ش نق میزدی نگو خانم میخواد دندون در بیاره... آخه هیچ علامتی هم نداشتی... نه آبریزش دهان نه تب... فقط چند روزی بود که یه کم شکمت شل کار میکرد، که من فکر کردم سرماخوردی یا آب به آب شدی برات آرزو می کنم که تمام مراحل زندگیت رو براحتی پشت سر بذاری عروسکم. لحظه لحظه ی بزرگ شدنت برای همیشه توی ذهن من و بابایی می مونه و بدون همیشه ی همیشه برای ما عزیزترینی  و از همه ی دنیا با ارزش تری . توی هر شر...
15 خرداد 1396

غذا خوردن

دخترکمممم انقدر از دست عصبانیم کلی گریه کردم... آخه هیچی نمیخوری و روند وزن گیریت همچنان کند هست.... منو با خوردنت دق میدی قراره امروز بریم رباط خونه مامان فاطی... عمه زهرا ۵ ماهی میشه که ندیدت... همه دلشون برات یه ریزه شده ...
11 خرداد 1396

اولین پارک

امروز دوم ماه رمضان بود... سحر بابا گوشیش رو خاموش کرده بود و ما خواب موندیم ... من امروز رو روزه نگرفتم... عصر بود که بابا تماس گرفت و گفت عمو سالار گفته من افطار درست میکنم، شب بریم بیرون... ساعت 8 و نیم بود که بابایی و عمو سالار اومدن دنبالمون... شما خواب بودی... بخاطر شما من پیشنهاد دادم یه پارک نزدیک بریم که اگر لازم شد بتونیم زود برگردیم... به همین خاطر رفتیم پارک باران خودمون... عمو ماکارانی درست کرده بود... تا سفره پهن شد شما بیدار شدی بعد از خوردن افطاری با هم رفتیم و یه کم تاب سوارت کردم... ولی ظاهرا خوشت نیومد، چون عکس العملی نشون ندادی ساعت 10 هم که شد شروع کردی به بیقراری که برگشتیم خونه ...
7 خرداد 1396
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنیان می باشد